مطالبی از دکتر « علی شریعتی »:
۱ - دوست داشتن کسی که لایق محبّت نیست
اسراف محبّت است.
۲- اکنون که تو با مرگ رفته ای و من این جا تنها به این امید دم
می زنم که با هر نفس، گامی به تو نزدیک تر می شوم؛ این
زندگی من است.
۳- برایت دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد؛
هر آن چه خدا را از تو می گیرد.
امروز از خواب که بیدار شدم حالم خوب بود
فقط احساس کردم هوا کمی گرم تر شده است. خدا را شکر همه چیز خوب است و
خوب هم پیش می رود فقط دلم گرفته است. دلم برای روزهای سال
87 تنگ شده؛ می دانم باید امروز را دریابم، می دانم نباید حسرت
روزهای گذشته را خورد ولی مگر می شود روزهای گذشته را
فراموش کرد؟! هر سال که می گذرد می گویم: بهتر از آن هرگز دیگر
برایم تکرار نمی شود و باز سال بعد همین تکرار می شود.
هیچ کس من را به بازی وبلاگی تحوّل و برنامه گذشته و آینده دعوت
نکرد فقط می دانم که باید بگویم سال گذشته چه کارهایی انجام داده
ام و سال جدید چه کارهایی و چه اهدافی دارم و قرار است چه
تحوّلی در من روی دهد؟
و امّا پاسخ سؤال اوّل: سال گذشته سال قهر و آشتی، سال آشنا
شدن با دوستی ارزشمند، سال پدید آمدن فرش خاکی و سیمرغ
خاکی که باید تأکید کنم من هیچ نقشی در پدیدآوردنشان نداشتم،
سال از دست دادن مهری مهری نیا هنرمندی که من خیلی دوستش
داشتم، سال خاطره بسیار بد جشنواره تئاتر عروسکی ضامن آهو
( البتّه فقط برای من )، سال رفتن به شمال ( استان گیلان ) پس از
حدود 20 سال و دیدن مناظری غیر قابل وصف، سال خاطره نمی دانم
خوب یا بد روز جهانی تئاتر و ماجراهای بعد انجمن نمایش در
بندرعبّاس، سال بازگشت مجدّد یک دوست! بسیار عزیز به ... ، و اگر یادم اومد ادامه می دهم.
و امّا امسال: شروع خوبی بود قصد تحوّل آن چنانی ندارم فقط سعی
می کنم بدی هایم را از بین ببرم و می خواهم بروم جایی که خیلی
از دوستامو که از سال 81 ندیدم، ببینم و همینطور خیلی از جاهایی
که هیچوقت ندیده امشان. امروز حسرت اونایی را خوردم که می
توانند در هوای تهران نفس بکشند واقعاً خوشا به حالشون که می
توانند در هوایی نفس بکشند که خیلی از دوستانم حضور دارند و من
این بار چقدر حسرت نفس کشیدن در هوای تهران را خوردم!!! و یادم
آمد که دوستی به من گفت دیوانه شده ای؟ و من باز آروزی نفس
کشیدن در آن هوا در سرم پرورده شد و باز حسرت خوردم
بریده روزنامه صبح ساحل: به تاریخ: ۱۹ فروردین ۸۸!
برگرفته از وبلاگ:
http://mymadhouse.blogsky.com/1388/01/
این چند عکس را عمویم همراه با این متن از آلمان برایم ایمیل کرده بودند؛ گفتم خالی از لطف نیست دوستان بهار آن جا را هم ببینند.
Spring in our House
Frühling in unserem Haus
Bahar dar Khaneye ma