با سلامی به پهنای دلتنگی هایم
می خواهم بنویسیم ولی زبان ودستم به اصطلاح بند آمده اند و نمی دانم از چه و از که بنویسم فقط چیزی ذهنم را به خود مشغول کرده دوستی ارزشمند فردا به مسافرت خواهد رفت و این سفرش حدود 20روز طول خواهد کشید از او خبر ندارم شاید هم امروز به راه افتاده باشد، امیدورام سفرش به سلامت باشد و هرگونه حادثه ای به دور. با این که در کنارم نیست ولی ناخودآگاه نمی دانم چرا وقتی زمان سفرش می رسد دلم برایش تنگ می شود؟!
واقعاً نمی دانم؟!!
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
بانوائی هم آهنگ باران
این شباهنگ بی آشیانه
قصه هادارد از هجر یاران
در شبی این چنین بی کرانه
سپاسگذار